با سلام نير در جاي ديگري مي گويد .
چون پر گشود در دل او تير جان شکار
با مرغ جان نمود به صد زوق دل خطاب
پيک پيام دوست به در حلقه مي زند
اي جان بر لب آمده لختي بدر شتاب
چون تير کين عنان قرارش زکف ربود
کرد از سمند باديه پيما تهي رکاب
آمده ندا ز پرده غيبش به گوش جان
کي داده آب نخل بلا را زخون ناب
مقصود ما زخلق جهان جلوه تو بود
بعد تو خاک بر سر اين عالم خراب
گر سفلگان به بستر خون داد جاي تو
خوش باش و غم مخور که منم خون بهاي تو