پيام
+
نگفتمت مرو آن جا، که آشنات منم
در اين سراب فنا چشمه ي حيات منم
وگر به خشم روي صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آيي که *منتهات منم*
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضي
که نقش بند سراپرده ي رضات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوي دام مرو
بيا که قوَّت پرواز و پرُّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تپش و گرمي هوات منم
«سيدمرتضي»
92/11/23
محب الزهراء
نگفتمت که صفتهاي زشت بر تو نهند...
که گم کني که سرِ چشمه ي صفات منم/
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت...
نظام گيرد خلاق بيجهات منم/
اگر چراغ دلي دان که راه خانه کجاست...
وگر خداصفتي دان که کدخدات منم///
مولانا