سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قتیل العبرات
پنج شنبه 91 دی 21 :: 7:51 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

 

آخر، غربت هم اندازه ‏ای دارد، صبر هم حدی دارد، غم هم... آه! چه بگویم از غم‏های بی‏کران تو ای پیشوای غریب!؟
گفتم: غریب؟ چه کنم که حروف، غیر از این توانی برای بیان حال تو ندارد؛ وگرنه کجا با یک کلمه می‏شود به عمق غربت تو رسید؟ حال تو را چه کسی جز خدای تو می‏داند؟ تو حتی در میان اهل خانه خود غریب بودی و نگاه غمگینت را حتی از همسرت می‏پوشاندی. دلت شده بود خانه دردهای نگفتنی. جز به خواهرت، به چه کسی می‏توانستی اعتماد کنی؛ آن‏گاه که ظرف طلب کردی برای فوران درد این سال‏ها؟
سال‏ها بود زهر در کام داشتی و دم برنمی‏آوردی.
سال‏ها بود به هر بهانه‏ای راه خانه مخفی مادر را پیش می‏گرفتی و زائر شبانه‏اش بودی، دردت را به خاک او که نمی‏گفتی، دیگر چه کسی می‏توانست مرهم زخم‏هایت باشد؟
سال‏ها بود حتی برای زیارت مزار جدت باید از ازدحام نگاه‏های مرموز و پرکینه‏ای عبور می‏کردی و خود می‏دانستی معنی آن نگاه‏ها را.
سال‏ها بود پشت صبر را به خاک رسانده بودی و طاقت برایت شده بود لهجه هر مصیبتی.


سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام، امام غریب من!




موضوع مطلب :



درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 49
بازدید دیروز: 31
کل بازدیدها: 178510