سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قتیل العبرات
پنج شنبه 93 اسفند 14 :: 11:25 صبح ::  نویسنده : محبّ الزهرا



...و دست مادر و طفلش بـه دست یکدیگر

درست مـعـنی یک روح در دو تا پیکر

به سوی خانه روان توی کوچه ای خلوت

رسیــد فـاجـعه از رو به رو ... ولی بدتر

نـگاه کـرد به جز طفل و مادری تنها

کـسی نـبـود، خـدا را نـدید بـالا سر

جـلـوتــر آمـد و دستـی پلید بالا رفت

چـه شـد که کودک او داد زد: خدا! مادر!

مـیـان کـوچه و پـیـش نگاه فرزندش

همین که سخت زمین خورد گفت: یا حیدر!

سـیـــاه شـد همه جا، راه خانه را گم کرد

صـدای غم زده ای گفت: مادر! از این وَر

رسیــد خـسته و خاکی به خانه، اما شاد

کـه تـوی کـوچـه نیفتاد چادرش از سر


کشته شد محسن، آنان که تماشا کردند .... سند تیر به اصغر زدن امضا کردند.



موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 دی 10 :: 11:24 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

 

اللّهمّ ! بکَ یا الله و بمحمدٍ و بعلیٍ و بفاطمة

و بالحسنِ و بالحسینِ و بتسعة المعصومین مِن وُلد الحسین ( علیهم السلام ) عجّل لِولیکَ الفرج




در توقیعی که از ناحیه مقدسه امام زمان (ع) برای مرحوم شیخ مفید نوشته شده، آمده است:


...... انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم اللاواء واصطلمکم الاعداء فاتقوا الله جل جلاله....

(بحارالانوار. ج 53، ص 175، به نقل از احتجاج طبرسی)

ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم و اگر جز این بود،‌ از هر سو گرفتاری به شما رو می آورد و دشمنان، شما را از میان می بردند،‌ پس تقوای الهی پیشه سازید.




موضوع مطلب : امام زمان


 



ابوهاشم جعفری - از نوادگان جعفر طیّار - می‏گوید: از نظر مالی در مضیقه‏ بودم. خواستم وضع خود را طی نامه ‏ای به
امام عسکری(علیه السلام) بنویسم ولی‏ خجالت کشیدم و صرف‏نظر کردم.
وقتی که وارد منزل شدم، امام(علیه السلام) صددینار برای من فرستاد و طی نامه‏ ای نوشت:

"هرگاه احتیاج داشتی، خجالت نکش و پروا مکن. از ما بخواه که به ‏خواست خدا به مقصود خود می‏رسی."


منابع:شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتی، ص 343 - ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، قم، کتابفرشی مصطفوی، ج‏4، ص 439- مسعودی، اثبات الوصیه، نجف، المطبعه الحیدریه، 1373 ه.ق، ص 242 - سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه.ق، ص 40 - طبرسی، اعلام الوری، ط3، دار الکتب الاسلامیه، ص 372 - کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبه الصدوق، 1381 ه.ق، ج‏1، ص 508.



موضوع مطلب : امام عسکری


دوشنبه 93 دی 1 :: 7:44 صبح ::  نویسنده : محبّ الزهرا



بارها از سفره اش با اینکه نان برداشتند
روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند






موضوع مطلب :


جمعه 93 آذر 21 :: 5:38 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا


ره وا کنید قافله سالار می رسد
یک قافله اسیر عزادار می رسد
برخیز یا حسین سری دست و پا نما
دلبر برای دیدن دلدار می رسد
حالا که پیر عشق شدم ناز می کنی
باشد تو ناز کن که خریدار می رسد
سِرّ الحسین سینه سینای زینب است
آری حقیقت همه اسرار می رسد
بالا بلند بودم و حالا خمیده ام
پر غم ترین زمانه دیدار می رسد
عباس کو که صبر عقیله سر آمده
ناموس حق ز کوچه و بازار می رسد
بر روی قبر پیرهنت پهن می کنم
جانم به لب ز گریه بسیار می رسد
تکرار صحنه ها شده در پیش دیده ام
نیزه به دست لشگر اشرار می رسد
گویا هنوز می شنوم زیر دست و پا
فریاد العطش ز لب یار می رسد
آن بار گر نشد بدنت را بغل کنم
قبرت به روی سینه ام این بار می رسد
هر جا که شد غرور مرا دشمنت شکست
زینب غمین از آن همه آزار می رسد
آه رباب و قبر به هم خورده علی
لالایی اش از آن دل غم دار می رسد




موضوع مطلب :





دلــم بــهـــانـــه روی تــو را گـرفــتـــه بـیــا

بـس اسـت دوریِ مــان ای پــدر بـیــا دیگــر
رقـیــه دخـتـــر نــازت مـگـــر نــبـــودم مــن
دلــم گــرفــت مــرا هـــم بــبـــر بـیــا دیگــر



نمـانـــد چهـــره بـرایــم مـگـــر نمی دانـی

کـه دست های بزرگ و زخـیــم یعنـی چــه
مـرا زدنــد چـو آنــان که بی کـس و کـارنــد
مگــر یـتـیــم شـدم مــن یتـیــم یعنـی چــه


گـمــان دخـتــرت ایـن بـــود وقــت آمـدنــت

دو دســت حـلقـــه کنــم دور گـردنــت ، اما
تـو آمـدی و گمـانـم شـد حسـرتـی بــر دل
بـخـــواب دلـبــــر زهــرا بـه دامـــنـــم بــابــا


بـزن تـو بـوسـه بـه رویــم فـقـط کمـی آرام

چــرا کـه خــون نـشــود آن لبـان خشکیــده
بـرای ایـن کـه دگــر بـوسـه هـم ضــرر دارد
بــرای چــهــره ایـن دخــتـــرت کـه رنجیــده


شنید دختر شامی که گوش من پاره ست

به خنده خواست که آتش به جان من بدهد
به دسـت مـوی خـودش را کنــار می زد تـا
دو گــوشــــواره خــــود را نـشــان من بدهد


ســر تــو گـشـتــه مـه روشـن خـرابــه مــا

چـــرا بــه روی لبــت جـــای خـیـــزران داری
مـگــر سفــر به کجا رفته ای که خاکستــر
نـشـسـتــه روی محـاصـن و بـوی نـان داری


شاعر : سید محسن حبیب الله پور



موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 آذر 5 :: 5:11 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

علامه جوادی آملی ( حفظه الله تعالی ) می فرمایند :

کسی که جز حلال نمی خورد و جز به حلال نمی اندیشد حتما ً از عبادت لذت می برد .

چنان که انسان گرفتار سرما خوردگی و گرفتگی بینی از بوی خوش لذت نمی برد و ... انسان گنهکار نیز از عبادت لذت نمی برد . فطرت شفاف و شکوفا شده از عبادت لذت می برد .
کسی که در خارج از عبادت محوریت همه امورش خدای رحمان باشد مسلما ً در حین انجام عبادت بهترین حال را دارد .

به هر میزان که انسان از معاصی اجتناب کند مسلما ً بهتر می تواند عظمت خالق و معبود خویش را درک کرده و از هم صحبتی با او لذت ببرد .

اگر انسان اهل مراقبه باشد احوال قبل و بعد از عبادت را مراقبت و مواظبت نماید , به طور قطع از عبادت حظ و بهره خواهد برد .
اگر بخواهیم کامل شویم چاره ای جز تهذیب روح نیست و تهذیب روح راه ندادن بیگانه به حریم دل است وقتی هر گونه , سخنی را می گوییم به هر جایی نگاه کرده به هر چیزی گوش فرا می دهیم هر غذایی را خورده و .... بدانیم که بیگانه را در دل خود جای داده ایم.


علامه جوادی آملی / تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 10 / ص 59




موضوع مطلب :


1   2   >   
درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 178165