سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قتیل العبرات
شنبه 91 آذر 18 :: 8:11 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا
عاقبت منکرین فضیلت گریه بر سیدالشهداء



علامه مجلسی (ره) در کتاب شریف «بحارالأنوار» داستان فردی که منکر فضیلت گریه بر حضرت سیّدالشهدا (علیه السّلام) شد را اینگونه نقل می کند:
سیّد علی حسینی گوید: با عدّه ای از مؤمنان مجاور حرم حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) بودیم. روز دهم محرم (عاشورا) یکی از همراهان شروع کرد به خواندن مقتل حضرت امام حسین (علیه السّلام)، به روایتی از حضرت باقر (علیه السّلام) رسید که آن حضرت فرموده است: «هر کس دیدگانش بر مصیبت حضرت حسین (علیه السّلام) به اندازه یک بال مگس اشک بریزد خداوند گناهان او را هرچند به اندازه کفهای روی دریا باشد خواهد بخشید». در آن مجلس مرد نادانی بود که مدّعی علم و دانش بود، ولی چیزی نمی فهمید، گفت: این روایت صحیح نیست و عقل نمی تواند آن را باور داشته باشد، بحث و جدال در این باره زیاد شد و از آن مجلس پراکنده شدیم در حالی که او بر عناد و تکذیب خود نسبت به حدیث اصرار داشت. آن مرد در آن شب خواب دید که قیامت برپا شده و مردم در زمین صاف و هموار بدون فراز و نشیب همگی محشور شده اند، ترازوها نصب شده، صراط کشیده شده، دستگاه های سنجش و حساب نهاده شده، نامه های اعمال پخش شده، دوزخ برافروخته گردیده و بهشت زیور یافته است. وی در گرمای شدیدی قرار گرفته و به سختی تشنه شده است، دنبال آب می گردد ولی نمی یابد. به چپ و راست نگاه کرده حوضی بزرگ با طول و عرض فراوان می بیند، با خود می گوید این همان حوض کوثر است، آب سردی که از برف خنک تر از عسل شیرین تر می باشد می بیند. در کنار حوض، دو مرد و یک زن که نور وجودشان بر تمامی محلوقات می تابد ایستاده اند، لباس سیاه بر تن داشته و غمناک و محزون هستند، با خود می گوید: اینان کیستند؟ به گفته می شود ایشان حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله) و این علی مرتضی (علیه السّلام) و این زن فاطمه زهرا (علیها سلام) است، با خود می گوید چرا اینها را سیاه پوش و گریان و غمناک می بینم؟ گفته می شود: مگر امروز عاشورا، روز کشته شدن حسین (علیه السّلام) نیست اینان به خاطر آن غمگین و محزونند.
نزد حضرت فاطمه سیدة نساء العالمین (علیها سلام) می رود و عرض می کند: ای دختر رسول خدا، تشنه هستم، حضرت با بی اعتنایی نگاه به او کرده و می فرماید: تو همانی که فضیلت گریه بر مصیبت فرزندم حسین و پاره تنم و نور چشمم را که به ظلم و ستم شهید و کشته شده منکر هستی؟! خداوند کشندگان و ستم کنندگان و بازدارندگان او را از نوشیدن آب لعنت کند.[1]




[1]. بحارالأنوار، ج44، ص293 به نقل از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) سرور دل پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، ص



موضوع مطلب : گریه بر سیدالشهداء


شنبه 91 آذر 18 :: 2:6 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا
چرا قبر او کوچک است؟!




در کتاب «سوگنامه ی آل محمّد» به نقل از کتاب «معالی السبطین» آمده است که:
در زمان علامه ی بحرالعلوم گوشه هایی از مرقد مطهّر حضرت باالفضل العبّاس (علیه السلام) ویران شد و نیاز به تعمیر و نوسازی پیدا کرد. این جریان را به علامه ی بحرالعلوم خبر دادند و بنا شد که وی با معماری در روز معیّنی برای دیدار قبر مقدّس و تعیین مقدار تعمیر بر سر مرقد مطهّر بروند.
آن روز فرا رسید و آن دو با هم وارد سرداب گردیدند و از نزدیک بنای قبر را دیدند، در این بین معمار نگاهی به قبر و نگاهی به علامه کرد و پرسید: آقا اجازه می فرمایی سؤالی کنم؟
علامه فرمود: بپرس. معمار گفت: ما تا کنون خوانده و شنیده بودیم که حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) قامتی بلند داشته اند، به طوری که هر گاه سوار بر اسب می شدند زانوان ایشان برابر گوشهای اسب می رسیده است. بنابراین باید قبر آن حضرت طول بیشتری داشته باشد، ولی من می بینم صورت قبر کوچک است، آیا شنیده های من دروغ است، یا کوچکی قبر علّت دارد؟
علامه به جای پاسخ، سر به دیوار نهاد و به شدّت شروع به گریستن کرد. گریه ی طولانی او معمار را نگران ساخت و عرض کرد:
آقای من، چرا منقلب و گریان شدی، مگر من چه گفتم؟
علامه فرمود: شنیده های تو درست است و همان گونه که گفتی حضرت عبّاس (علیه السلام) قامتی بلند و رشید داشته است، ولی سؤال تو مرا به یاد مصائب جانکاه حضرت عبّاس (علیه السلام) انداخت، زیرا به قدری شمشیر و تیر و نیزه بر وی وارد شد که بدنش را قطعه قطعه نمود و آن قامت بلند به قطعاتی کوچک تبدیل یافت.
آیا توانتظار داری بدن قمر بنی هاشم (علیه السلام) که قطعات آن توسط امام سجّاد زین العابدین علی بن الحسین (علیه السلام) جمع آوری و دفن شده، قبری بزرگتر از این قبر داشته باشد؟!
هر یک از شهیدان، هنگامی که هدف تیر قرار می گرفتند، با دستهای خود تیر را از بدن بیرون می آوردند یا ممکن بود بیرون آورند، ولی آن کس که دستهایش را قطع کرده اند و در برابر چهار هزار تیر انداز قرار گرفته چه حالی خواهد داشت؟!
هر سوارکاری وقتی می خواهد از اسب پیاده شود، یک دست خود را بر روی بلندی زین، و دست دیگرش را بر دهانه ی اسب می گذارد تا پیاده گردد، امّا کسی که دست ندارد چونه پیاده می شود؟!
و نیز هر سوارکاری که از پشت اسب بر زمین می افتد، در هنگام سقوط، دستهایش را جلوتر بر زمین می نهد که بدنش آسیب نبیند، ولی آن کسی که دست ندارد چه حالتی خواهد داشت؟!
کسی که قامتی بلند دارد و بدنش مثل خارپشت پر از تیر شده است، هنگامی که از پشت اسب بر زمین می افتد تیرها بر بدنش فرو می روند.
ای قمر بنی هاشم، هنگامی که تو از پشت اسب بر زمین افتادی، تیرها که بر سینه و پهلو و سایر اعضای تو نشسته بودند در اعماق بدن نازنین تو فرو رفتند و أمعاء و احشای تو را پاره پاره ساختند، آه آه… .




موضوع مطلب : اباالفضل العبّاس (علیه السلام)


جمعه 91 آذر 17 :: 7:13 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا


امام صادق(ع) می فرمایند:
و من ذکر الحسین عنده فخرج من عینه من الدموع مقدار زباب کان ثوابه علی الله عز و جل و لم یرض له بدون الجنة. 

یعنی کسی که یادی از حضرت حسین بن علی نزدش بشود و از چشمش به مقدار بال مگس اشک خارج شود.اجراو برخداست و حقتعالی به کمتر از بهشت برای او راضی نیست.


بحار الانوار - جلد 44- صفحه 285




موضوع مطلب :


جمعه 91 آذر 17 :: 6:52 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

بیچاره عاشقی که نرفته ست کربلا

بیچاره تر کسی که نمرده ست در حرم





موضوع مطلب :


جمعه 91 آذر 17 :: 6:31 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

بگو چه شد لب آن رود، رود تشنه من!
بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من!
بگو که در غم تو رود رود گریه کنم
کدام دست تو را چید میوه دل من!





موضوع مطلب : عباس


جمعه 91 آذر 17 :: 1:27 صبح ::  نویسنده : محبّ الزهرا


از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم 
تو بر نی بودی و دیدی چه‌ها دیدم، چه‌ها کردم 

گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمی‌بردم 
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم 

به یادم مانده آن روزی که می‌جستم ترا اما 
تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزه‌ها کردم 

تو را ای آشنای دل اگر نشناختم آن روز 
مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم 

تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما 
برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم 

بسان شمع، آبم کرد بانگ آب‌آب تو 
اگرچه تشنه بودم چشمه‌های چشم وا کردم 

میان خیمه‌های سوخته همچون دلم آن شب 
نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم 

شکسته جای مهرت را ز بی‌مهری به نی دیدم 
شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم 

ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل 
سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم
علی انسانی




موضوع مطلب :


جمعه 91 آذر 17 :: 1:17 صبح ::  نویسنده : محبّ الزهرا
با ســـر ِنیزه تنتـــــ را چه به همــ ریخته اند
ذره ذره بدنتـــ را چه به همـــ ریخته اند
سنگـــها روی لبــــ خشکــــ تو جا خـــوش کردند
این عقیق یمنتــــ را چه به همـــ ریخته اند
وســـط معرکه ای رفتی و گـــیر افتادی
سر فرصتـــ بدنتـــ را چه به هم ریخته اند
تا به حالا نشده بود جوابمـــ ندهی
وای بر من دهنتـــــ را چه به هم ریخته اند
چشمـــ من تار شده به چه مداواش کنمـــ
یوسفمـــــ پیرهنتــــــــــ را چه به هم ریخته اند
عــمه اتـــــــ آمده تا دستـــــ به معجر ببرد
پدر بی کفنتــــــــــ را چه به هم ریخته اند
ابروان تو حسینی ستــــ و چشمتـــــ حسنی ستـــــ
این حســـین و حسنتـــــــــ را چه به هم ریخته اند

علی اکبر



موضوع مطلب : علی اکبر


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >   
درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 33
بازدید دیروز: 34
کل بازدیدها: 185281