سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قتیل العبرات
شنبه 91 دی 30 :: 7:29 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا


برای خورشید پدر خورشید



یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست


سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرایی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست (1)

از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست


پی نوشت:
1. این دو بیت اشاره دارد به زمانی که امام حسن عسکری (علیه السلام)، از فرزند بزرگوار خویش آب خواستند ولی آنقدر که بدن مبارکشان می لرزید، کاسه ی آب دندان مبارک ایشان را شکست.

حمید رضا برقعی





موضوع مطلب :


پنج شنبه 91 دی 28 :: 4:28 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

 

 



قسمتی از نامه عمربن خطاب به معاویه آمده است:

«... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی اوزدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد.
" فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَبِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛
در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد:
ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند.
" سپس فریاد کشید:
فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند.
سپس به دیوار تکیه داد و من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم.
فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»

«لا اله الا اللّه »




بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحینالشریعة، ج1، ص267



موضوع مطلب :



عذاب آنانکه فاطمه(سلام الله علیها) را آزردند

 


روایت شده است، نخستین فردى که در روز قیامت براى او دادخواهى کنند و درباره ى او داورى نمایند، در مورد محسن فرزند على (ع) است. که درباره ى قاتل او و قنفذ، حکم مى شود، آنها را مى آورند و با تازیانه هاى آتشین مى زنند، که اگر یک تازیانه از آن تازیانه ها به تمام دریاها بیفتد، همه ى آب آنها از مشرق تا مغرب، به جوشش درمى آید، و اگر آن را بر کوههاى دنیا بگذارند، همه ى آنها ذوب شده و به خاکستر مبدّل مى گردند، قاتل محسن (ع) «قنفذ» را با آن تازیانه ها مى زنند.

مفضّل بن عمر در ضمن روایت مشروحى، از امام صادق (ع) نقل مى کند که فرمود: در روز قیامت، حضرت خدیجه (س) و فاطمه بنت اسد (س) مادر امیر مؤمنان على (ع) محسن را حمل مى کنند، آنها گریه و ناله مى کنند، مادرش فاطمه (س) (این آیات قرآن را) مى خواند:
هذا یَوْمُکُمُ الَّذى کُنْتُمْ تُوعَدُونَ: «این همان روزى است که به آن وعده داده شده اید». (انبیاء- 104)
یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ اَمَداً بَعِیداً...
(امروز همان) «روزى است که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر مى بیند، و دوست مى دارد میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله ى زمانى زیاد مى باشد...». (آل عمران- 30)
آنگاه امام صادق (ع) آنچنان گریه کرد که محاسن شریفش از اشک تر شد، سپس فرمود:
لا قَرّتْ عَیْنٌ لا تَبْکِى عِنْدَ هذا الذِّکْرِ.
«روشن مباد آن چشمى که هنگام ذکر این مصیبت، گریه نکند».


رنج ها و فریادهاى فاطمه (س)
(ترجمه بیت الأحزان)

خاتم المحدثین حاج شیخ عباس قمى (ره)
مترجم: محمد محمدی اشتهاردى



موضوع مطلب :


سه شنبه 91 دی 26 :: 8:34 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا


امام صادق علیه السلام با چشم گریان فرمودند:
...(محنت و مصیبات بر ما، هنگامه) روز سقیفه و آتش زدن بر درب خانه امیرالمؤمنین و حسنین و فاطمه و زینب و ام کلثوم و فضه و کشتن محسن بن علی (صلوات الله علیهم) با لگد، عظیم تر و وحشتناکتر و تلخ تر از مصیبات کربلاست...

(ج3 نوائب الدهور)




موضوع مطلب : فاطمه سلام الله علیها, سقیفه


سه شنبه 91 دی 26 :: 8:26 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا


در سرش خیره سری فکر خیانت دارد
دست سنگین کسی میل جنایت دارد

یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد
پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

همه جز چند نفر بنده شیطان شده اند
میخ در هم به علی قصد خیانت دارد

دود از چادر زهرا به ثریا رفته
آسمان باز از این خاک شکایت دارد

فاطمه سوخت ولی باز دم از حیدر زد
شیعه شیر خدا غیرت و همت دارد

این که این گونه تن فاطمه را لرزانده
عقده از واقعه عید ولایت دارد

سوخت در تا که به قنفذ برسد سهمیه ای
چه قدر خانه خورشید کرامت دارد



موضوع مطلب :


سه شنبه 91 دی 26 :: 2:26 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

وای از این بازی که تو با صبر «حیدر» می‌کنی
چشم بر هم می‌نهد، چادر که بر سر می‌کنی

آه ای «اَمّنیُجیبِ» دختران بی پناه
«زینب»ت را پس چرا اینگونه «مضطر» می‌کنی

با توام در! با تو تا دیوارها هم بشنوند
عشقِ «یاسین» است این یاسی که پرپر می‌کنی

قصه‌ی پهلوی تو بغض خدا را هم شکست
اشک او را شبنم آیات کوثر می‌کنی

بازوانی را که این شلاق‌ها بوسیده‌اند
جای لب‌های «محمد»(ص) بود، باور می‌کنی؟

با عبورت آخرین بار است از بوی بهشت
کوچه‌های شهر غمگین را معطر می‌کنی

بی حرم می‌مانی و از حسرت گلدسته‌هات
در مدینه خون به قلب هر کبوتر می‌کنی

نیمه‌شب مثل نسیم از کوچه‌ها رد می‌شوی
شاعران مست را بی‌تابِ مادر می‌کنی

مثل آنروزی که پیشاپیش مردم می‌رسی
با نگاهی این غزل را هم تو محشر می‌کنی


قاسم صرافان




موضوع مطلب : یا فاطمه


سه شنبه 91 دی 26 :: 7:0 صبح ::  نویسنده : محبّ الزهرا

علی(ع) نشسته بود کنار بستر پیامبر(ص)، صحبت های او را می شنید:
" علی جان! دستانت را می بندند... . صبر می کنی!؟"
ــ بله یا رسول الله!

ــ علی جان! خانه نشینت می کنند... . صبر می کنی!؟
ــ بله یا رسول الله!

علی(ع) گفت: " حتی اگر فاطمه ام را اذیت کردند و کتک زدند!؟ "
پیامبر(ص) گفت: " علی جان! آنجا هم صبر کن."

***
وقتی عمر با لگد در را باز کرد، آمد تو. علی یقه اش را گرفت، کوبیدش روی زمین. محکم گلویش را گرفت؛ داشت خفه می شد که رهایش کرد.
گفت: "فقط به خاطر پیامبر(ص) کاری نمی کنم، چون سفارش کرد صبر کنم."



منبع: کتاب "مادر آفتاب" (روایت داستانی از زندگی حضرت زهرا (س)) ، نوشته ی مهرالسادات معرک نژاد (از مجموعه کتاب های "14 خورشید و یک آفتاب") ، ص 78

 

حضرت زهرا




موضوع مطلب : حضرت زهرا سلام الله علیها


1   2   3   4   5   >   
درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 185093