سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
قتیل العبرات
پنج شنبه 91 دی 21 :: 7:51 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

 

آخر، غربت هم اندازه ‏ای دارد، صبر هم حدی دارد، غم هم... آه! چه بگویم از غم‏های بی‏کران تو ای پیشوای غریب!؟
گفتم: غریب؟ چه کنم که حروف، غیر از این توانی برای بیان حال تو ندارد؛ وگرنه کجا با یک کلمه می‏شود به عمق غربت تو رسید؟ حال تو را چه کسی جز خدای تو می‏داند؟ تو حتی در میان اهل خانه خود غریب بودی و نگاه غمگینت را حتی از همسرت می‏پوشاندی. دلت شده بود خانه دردهای نگفتنی. جز به خواهرت، به چه کسی می‏توانستی اعتماد کنی؛ آن‏گاه که ظرف طلب کردی برای فوران درد این سال‏ها؟
سال‏ها بود زهر در کام داشتی و دم برنمی‏آوردی.
سال‏ها بود به هر بهانه‏ای راه خانه مخفی مادر را پیش می‏گرفتی و زائر شبانه‏اش بودی، دردت را به خاک او که نمی‏گفتی، دیگر چه کسی می‏توانست مرهم زخم‏هایت باشد؟
سال‏ها بود حتی برای زیارت مزار جدت باید از ازدحام نگاه‏های مرموز و پرکینه‏ای عبور می‏کردی و خود می‏دانستی معنی آن نگاه‏ها را.
سال‏ها بود پشت صبر را به خاک رسانده بودی و طاقت برایت شده بود لهجه هر مصیبتی.


سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام، امام غریب من!




موضوع مطلب :


پنج شنبه 91 دی 21 :: 3:27 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
رد دو دست ابالفضل روی آب بماند


حسن شدی که سوال غریب کیست درعالم
میان کوچه وگودال بی جواب بماند


حسین نیز غریب است اگرشبیه برادر
ولی بناست بقیع حسن خراب بماند


کمی زغصه ی تورخنه کرده است به بیرون
تفاوت زن چون "جعده" و "رباب" بماند


به احترام حسینِ سه روز مانده به گودال
بناست زائر تو زیر آفتاب بماند

 





موضوع مطلب : حسن علیه السلام


چهارشنبه 91 دی 20 :: 8:37 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

بجز حسین مرا ملجا و پناهی نیست "
بگو به من که : بیا بنده در پناه خودم

میان قبر بگویم حسین و گریه کنم
دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم

حسین




موضوع مطلب :


دوشنبه 91 دی 18 :: 10:46 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

 

سخنى زیبا و به حق گفته اند که :

((شیعه ، دو قبله دارد؛ یکى کعبه براى عبادت و دیگرى کربلا براى شهادت ))

 

کربلا




موضوع مطلب : کربلا


دوشنبه 91 دی 18 :: 10:31 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا


افتادنت از زین پدرت را به زمین زد
برخیز و گرنه پدرت می رود از دست
برخیز که عمه نبرد دست به معجر
بر خیز به جان من و این عمه ات، اکبر

 





موضوع مطلب :


دوشنبه 91 دی 18 :: 10:17 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا


زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید

 
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبار چرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است

یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!

 
مثل آیینه ی در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم






موضوع مطلب : علی اکبر


دوشنبه 91 دی 18 :: 9:14 عصر ::  نویسنده : محبّ الزهرا

« او لسنا علی الحق »

 

نوشته‏ اند ایامی که اباعبدالله علیه السلام به طرف کربلا می‏ آمد ، همه‏ خانواده ‏اش همراهش بودند . واقعا برای ما قابل تصور نیست . وقتی انسان‏ مسافرتی می‏رود و بچه کوچکی همراه دارد ، یک مسئولیت طبیعی در مقابل او احساس می‏کند و دائما نگران است که چطور می‏شود ؟ . نوشته‏ اند همینطور که حرکت می‏کردند اباعبدالله علیه السلام خوابشان‏ گرفت و همانطور سواره سر روی قاشه اسب ( به اصطلاح خراسانیها ) [ یا ] قربوس زین گذاشت . طولی نکشید که سر را بلند کرد و فرمود : « انا لله و انا الیه راجعون ». تا این جمله را گفت و به اصطلاح کلمه استرجاع را به زبان آورد ، همه به یکدیگر گفتند این‏ جمله برای چه بود ؟



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :


<   1   2   3   4   5   >   
درباره وبلاگ

پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 185095